داوود با دیدن این منظره توبه کرد و مدت چهل شبانه روز به عبادت پروردگار پرداخت و آنقدر گریست که چیزی نماند که کشتزارهای سرسبز از اشک های او تبدیل به زمین های سوخته شود و در پایان چهل روز بر او وحی نازل شد که ای داوود ما تو را بخشیدیم.
پس خداوند وحی فرستاد تا بر آرامگاه اوریا حاضر شود و از او طلب آمرزش و مغفرت کند. هنگامی که داوود به آرامگاه اوریا می رفت در راه حزقیل نبی را دید، اما او حاضر نشد
[228]
داوود را بخاطر گناهش نزد خود بپذیرد، خداوند نیز بر حزقیل وحی فرستاد که از سرزنش داوود دست بردارد که او در جستجوی توبه و عافیت است. پس داوود از حزقیل پرسید؛ آیا تا به حال قصد گناه کرده ای؟
یا از زیادی و کثرت عبادتت مغرور گشته ای؟ حزقیل در پاسخ گفت؛ بله، اما سریع خود را به شکاف این کوه (غار) رسانده ام، و نگاهم را به این نوشته انداختم که بالای سر این جمجمه قرار دارد، نگاه کن، و داوود نگاه کرد.
روی دیوار کوه (غار) نوشته شده بود؛
«من اروی بن سلم هستم. هزار سال حکمفرمایی کردم، هزار شهر را آباد ساختم، هزار کنیز داشتم، اما در نهایت این شد که در این بستر خاکی بخوابم، سنگهایی که تختم شدند و کرم و مارهایی که همنشین من گشتند پس هرکس این نوشته را می بیند، غرور دنیا را فراموش کرده و گول دنیا را نمی خورد.»(1)
داوود نیز نزد آرامگاه اوریا آمد، هربار که می آمد و او را صدا می زد، جوابی نمی شنید. تا آنکه بعد از مدتها نوایی به گوشش رسید، داوود اشتباهات خود را اقرار کرد و از او طلب بخشش کرد. اوریا در صورتی حاضر شد او را ببخشد که خداوند جایگاهی بهشتی نصیبش کند.
آنگاه او را بخشید و خداوند جایگاهی بهشتی نصیب اوریا کرد. از آن اتفاق به بعد، وزیر هرگاه بعد از نمازش دعا می کرد، داوود را نیز ستایش می کرد. اما داوود می شنید که او هر بار به گناه داوود و توبه او هم اشاره می کند. داوود از این امر غمگین شد. تا اینکه به امر خداوند با همسر اوریا ازدواج کرد. در روزگار داوود هرگاه زنی شوهر خود را از دست می داد، می بایست تا آخر عمر بیوه باقی بماند و داوود اولین کسی بود که خداوند به او اجازه داد تا با زنی شوهر مرده ازدواج کند. ثمره ازدواج داوود با همسر اوریا (سلیمان نبی) بود که خداوند به آنها عنایت فرمود.